می اندیشم که چگونه محکوم شدم که نامت را از یاد ببرم
اما نه حافظه ی من هیچگاه نمیتواند لبخندت را از ساحت خود پاک کند
ای شادی دیروز و حسرت امروز
و ای خاطره ی فردا
تو زیباترین ملکه ی ذهنم خواهی بود
چرا که روح خسته ام تنها با همین خاطرات است که آرام میگیرد
اما دیگر تمام شده روزهای خاطره ساز
سایه ی سرد تنهایی تا همیشه مرا دربرخواهد گرفت
تا ابد........
سروده: تنها